سیده آیساسیده آیسا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

♥ آیسا جون ♥

قشنگ ترین ماه سال

    هوووووووووووووووووورا   شدی        عزیزه دل خاله   می‌خواستم زیباترین کلام را برایت بنویسم   اما پنداشتم ساده نوشتن همچون ساده    زیستن زیباست   تولدت مبارک   دوستت دارم   5/27 ایسا جون  تولدت رو با کلی تاخیر تبریک میگم این روزا   همش سرگرم تولدت بودیم نشد که زودتر بیایم و آپ کنیم . قربونت برم عسلکم که 2 ساله شدی    مامان فریبا و بابا جون  به خاطر تولدت  جمعه اومدن شمال  ... ...
19 دی 1392

مسافرت چند روزه به شمال

سلام عزیزم خواهرزاده ی خوشگلم تصمیم داشتم شمال بیام که چهارشنبه 9 /14 اومدم پیشتون و سه شنبه 9/19 برگشتم این چند روز خیلی زود گذشت   قربونت برم که هزار ماشاالله بزرگ شده بودی خیلی مهربونی و خیلی هم شیرین زبون   تارسیدم سوغاتی هاتو دادم و توهم خیلی ذوق میکردی ازینکه کادوهات و باز میکردی..   و میگفتی واااای چقد خوشگله مامان فریبا خریده   اینم سوغاتیات     همه چیزو دیگه به خوبی درک میکنی عاشق اسباب بازیتی کلا هرچیزی که داری دوست نداری به کسی بدی   تا بهت میگیم ایسا بیا به ماانرژی بده زود میپری تو بغلموووون اسم...
19 دی 1392

دردو دلی با دخترم

      دختر نازم .......   این را بدان که روزی   تنهای تنها بودم،   با تنهایی درد دل میکردم،    من بودم و یک دنیا تنهایی.   تو آمدی و مرا عاشق کردی،   عاشق آن قلب پر از محبتت کردی.     و با بودنت در کنارم کاری کردی که همه این سختی ها   را از یادم برود   اینک که من گرفتار تو شدم    تا آخر راه با تو می مانم    و بدان که برایت جان خواهم داد.   زندگی ام فدای تو،   بدان که بیشتر از همه چیز دوستت دارم، ...
19 دی 1392

عکسهای آذر ماه + رفتن به لاهیجان و سوغـــاتی

سلام دختر نازم این دفعه خیلی دیر اومدم آپ کنم .آخه هم مهمون داشتم و هم ماشاالله  تو انقدر شیطون شدی که اصلا نمیشه یک لحظه   ازت غافل شد. تا بخوام بیام سمت لب تاب اذیتات شروع میشه و به هیچ صراتی مستقیم  نیستی...خلاصه همه وقتم با تو پر میشه. خیلی حرفا واسه نوشتن داشتم ولی الان که دارم مینویسم ساعت ١٢ شبه تو تازه خوابیدی و من هم خیلی کار دارم و هم خیلی خوابم  میاد اصلا مغزم کشش نداره ....   بگذریم بریم سر عکسهای به جا مانده که در ماه آخر پاییز گرفتم دیگه بوی شب یلدا و زمستون میاد تو دی ماه که بریم انگار افتادیم تو سرازیری بوی عید و بهار زود به مشام آد...
19 دی 1392

تو رو که دارم انگار همه ی دنیـــا رو دارم

سلام دختر عزیزم   قربونت برم که خیلی خانوم شدی .ماشاالله دیگه یه دخمل فهمیده و گلی ..   خیلی دوستت دارم طوری که قابل  وصف نیست.الان دیگه حس نمیکنم که تو این شهر   غریب  و تنهام تو رو که دارم انگار تمام دنیا رو دارم   هر روز که میگذره بیشتر بهت عادت میکنم. و فکر یه لحظه از تو دور بودن دیوونم میکنه..   الهی برات بمیرم که اصلا نمیشه جلوت از ناراحتی حرف زد .غصه میخوری و ناراحت میشی   و گریه میکنی . اگر از چیزی دلم بگیره همش میای میگی   مامان ناراحتی.گریه کردی .کریه نکن مامانی ..   دوست دارم زود بزرگ بشی دیگه واقعا حرفام و بفهمی برای...
19 دی 1392