سیده آیساسیده آیسا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

♥ آیسا جون ♥

ماســـــولــــــه...

سلام عزیز دلم یک ماهه که برات ننوشتم.شرمنده ... آخه اصلا نمیزاری نزدیک لب تاب بشم همش میگی میخوام کارتن ببینم حرف واسه گفتن زیاده ولی انشاالله تو پست بعدی. اخرای بهمن ماه یه روز که تعطیل رسمی بود با پویا جون به ماسوله رفتیم..خوش گذشت .. ت و اولین بارت بود که اونجارو دیدی ..منم پنج سال پیش بود که ماسوله رفتم.. هوا خیلی سرد بود ولی خوش گذشت... رفتنی  تو ماشین خوابیدی ولی برگشتنی خسته شده بودی و اذیت کردی..   اینم روایت تصویر               از دو سالگی که رفتیم اتلیه و تو اصلا همکاری نکردی دیگه اتلیه نرفتیم ...
1 فروردين 1393

عکسهای آذر ماه + رفتن به لاهیجان و سوغـــاتی

سلام دختر نازم این دفعه خیلی دیر اومدم آپ کنم .آخه هم مهمون داشتم و هم ماشاالله  تو انقدر شیطون شدی که اصلا نمیشه یک لحظه   ازت غافل شد. تا بخوام بیام سمت لب تاب اذیتات شروع میشه و به هیچ صراتی مستقیم  نیستی...خلاصه همه وقتم با تو پر میشه. خیلی حرفا واسه نوشتن داشتم ولی الان که دارم مینویسم ساعت ١٢ شبه تو تازه خوابیدی و من هم خیلی کار دارم و هم خیلی خوابم  میاد اصلا مغزم کشش نداره ....   بگذریم بریم سر عکسهای به جا مانده که در ماه آخر پاییز گرفتم دیگه بوی شب یلدا و زمستون میاد تو دی ماه که بریم انگار افتادیم تو سرازیری بوی عید و بهار زود به مشام آد...
19 دی 1392

تو رو که دارم انگار همه ی دنیـــا رو دارم

سلام دختر عزیزم   قربونت برم که خیلی خانوم شدی .ماشاالله دیگه یه دخمل فهمیده و گلی ..   خیلی دوستت دارم طوری که قابل  وصف نیست.الان دیگه حس نمیکنم که تو این شهر   غریب  و تنهام تو رو که دارم انگار تمام دنیا رو دارم   هر روز که میگذره بیشتر بهت عادت میکنم. و فکر یه لحظه از تو دور بودن دیوونم میکنه..   الهی برات بمیرم که اصلا نمیشه جلوت از ناراحتی حرف زد .غصه میخوری و ناراحت میشی   و گریه میکنی . اگر از چیزی دلم بگیره همش میای میگی   مامان ناراحتی.گریه کردی .کریه نکن مامانی ..   دوست دارم زود بزرگ بشی دیگه واقعا حرفام و بفهمی برای...
19 دی 1392
1