سیده آیساسیده آیسا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

♥ آیسا جون ♥

سفر نوروزی

سلام عزیز دلم .. برات بگم از امسال عید.... یعد از پنج سال تصمیم گرفتیم که به مسافرت بریم ..تا روز سوم عید خونه خودمون   بودیم ...روز سوم ساعت یازده صبح سه تایی به سمت تهران رفتیم ..ساعت چهار رسیدیم خونه مامانم اینا ..تو خیلی خوشحال و ذوق زده بودی و همش میگفتی کی میرسیم پیش   خاله صبا اخه دلم براشون خیلی تنگ شده..  وقتی رسیدیم چون خسته بودیم جایی نرفتیم. ولی فرداش من میخواستم کفش بخرم برای   همین به باغ سپهسالار رفتیم ..و مامان فریبا برا شما هم دو جفت کفش خرید که از همونجا   پات کردی ..ممنون مامان گلم       &n...
20 فروردين 1393

خونه ی ماااااماااانی

عزیزم ما پنج شنبه اومدیم تهران..خونه مامانی. توی راه اصلا اذیت نکردی خیلی خااااانوم بودی فقط یک بار بهت گفتم داریم میریم خونه فریبا جون.. با خاله چی؟ بازی میکنی؟؟ توهم سرتو تکون دادی..   قربوونت برم همه عاشق سر تکون دادنتن آخه نمیدونی که چقد ناااازتر میشی  تا رسیدیم خاله که در و باز کرد تو زود رفتی بغلش.. اولش یکم شیطونی کردی  ولی تاشب دیگه دختر خوبی شده بودی.. مامانی اینا برات هدیه گرفته بودن ازشون ممنونم که انقد آیسا جونی رو دوست دارن... من و آیسا عاشقتونیم         آیسایی عاشق این...
21 دی 1392

مسافرت چند روزه به شمال

سلام عزیزم خواهرزاده ی خوشگلم تصمیم داشتم شمال بیام که چهارشنبه 9 /14 اومدم پیشتون و سه شنبه 9/19 برگشتم این چند روز خیلی زود گذشت   قربونت برم که هزار ماشاالله بزرگ شده بودی خیلی مهربونی و خیلی هم شیرین زبون   تارسیدم سوغاتی هاتو دادم و توهم خیلی ذوق میکردی ازینکه کادوهات و باز میکردی..   و میگفتی واااای چقد خوشگله مامان فریبا خریده   اینم سوغاتیات     همه چیزو دیگه به خوبی درک میکنی عاشق اسباب بازیتی کلا هرچیزی که داری دوست نداری به کسی بدی   تا بهت میگیم ایسا بیا به ماانرژی بده زود میپری تو بغلموووون اسم...
19 دی 1392
1