بازم مریضی
سلام دختر نازو قشنگم
از 25 خرداد مریض شدی البته تا سه روز اول فقط بیرون روی داشتی و
یکم دلدرد کم کم به آخر هفته که نزدیک شدیم مریضیت اوج گرفت
استفراغ و دلدرد شدید بهش اضافه شد خیلی برات غصه میخوردیم
اصلا دوست نداشتیم تورو تو این حالت ببینیم کارم شده بود
فقط گریه کردن 28 خرداد دیدم از این مریضیهایی نیست که
زود خوب بشه تصمییم گرفتیم بریم دکتر.
البته تو این روزها هم بابا و هم من این مریضی رو گرفتیم
حالا از کدوممون سرایت کرده خدا میدونه چهارشنبه چون
مامان انسی میخواست به مشهد بره با اینکه حال خودمم خوب نبود
برا خداحافطی رفتیم. ولی زود برگشتیم و همون شب به دکتر رفتیم
تا جمعه هیچ تغییری نکردی شبا هم اسهال داشتی و خوب نمیتونستی
بخوابی دوباره جمعه رفتیم دکتر ..یه چکاب کلی هم دادیم که الان سه
ماهه میخواستم این کارو انجام بدم ولی نمیشد چون باید ناشتا میرفتیم
سخت بود خلاصه بعد ازمایش فهمیدیم که اسهال عفونی گرفتی اعصابم
خورد شد مامان اینا که دیدن من ناراحتم اومدن پیشمون که تنها نباشم
.تا شنبه هیچ تغییری نکردی تبم اضافه شده بود موقع فوتبال جام جهانی
بود . با مامان اینا رفتیم دکتر .خلاصه دارو قبلیتو قط کرد
و یه چیز دیگه داد.دو روز که گذشت هیچ تغییری نکرده بودی دوباره
دلم طاقت نیاورد و بابابا رفتیم دکتر.و دکتر گفت از روی داروها باید
پنج روز بگذره دوباره چهار روز که گذشت صبح بردمت آزمایش و
بعداز ظهر بردیمت دکتر .
این بار دکتر رفتنت ماجرا داشت کلی با بابا حرفم شد که گفت:
چرا انقدر دکتر میبری .خیلی عصبی شده بودم تو همینطور درد داشتی
و هیچ تغییری نمیکردی مامان اینا که دوشنبه رفتن چون خاله کلاس
داشت ولی از هیچ کمکی دریغ نکردن به خاطر همه چی ممنونم ..
که همیشه در همه حال پشتیبان ما هستن .خدا بهشون سلامتی بده
آزمایش آخرت تقریبا خوب بود و دکتر گفت رو به بهبوده و کلی خوشحال
شدم و تو انقدر گیر دادی که بابا بریم بادیها و رفتیم و نیم ساعت بازی
کردی ولی زیاد توان نداشتی قربونت برم که تو این دو هفته کلی
زجر کشیدی انشالا که دیگه هیچ وقت مریض نشی چون ما
واقعا طاقت نداریم و به جایی که بهت روحیه بدم همش گریه میکنم..
از همه کسانی که هر روز زنگ زدن و جویای حالت بودن بسیار ممنون تن همه
سلامت انشالا هیچ وقت مریض نشن..
این عکس صبحیه که برا ازمایش و چکاب رفته بودیم..
الهی برات بمیرم که انقدر خانوم و با وقار متین بودی صدات در نیومد ولی
یه بغضی کردی که دلم یه جوری شده بود ...
تو این دو هفته انقدر حالم گرفته بود که هیچ عکسی ازت نگرفتم این چندتا رو هم
خاله صبا ازت گرفت که با همون حال بدت همش بهش میگفتی بیا خاله بریم تو
اتاقم با هم بازی کنیم ولی زود خسته میشدی و بر میگشتی تو جات دراز
میکشیدی..الهی مامان برات بمیره..
اینم از اون چندتا عکس
این بولینگ و یه روز که دکتر رفتیم مامان فریبا برات خرید
که تو دوران مریضیت کلی باهاش سرگرم شدی عزیزم
دختر نازم انشالاه دیگه هیچ وقت مریض نشی ...
عزیز دلم:
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد