مراسم شیرخوارگان حسینی
سلام عزیز مامان
پنج شنبه شب خاله شیما گفت که جمعه صبح مراسم شیرخواران علی اصغر .
پارسال قسمت نشده بود که بریم ولی پیارسال که تو چهار ماهه بودی رفته بودیم...
و حاجت گرفتم...
خلاصه قسمت بود که امسال هم شرکت کنیم.
.جمعه ساعت 7 بیدار شدم و کارامو کردم و نیم ساعت دیگش بیدارت کردم و دوتایی
راهیه مصلی شدیم .قربونت برم که همیشه این ساعتا بیداریا ولی دیروز خواب عالم
به سراغت اومده بود ...اشکال نداره یه بار در سال که ییشتر نیست..
انشالاه امام حسین یار و پشتیبانت باشه دختر کوچولوی مامان.الهی قربونت بشم..
آیسا و رایان و کیان
ساعت 10 مراسم تموم شد . امسال هم گذشت ..رفت تا سال دیگه ...
انشالا اگه عمری باشه سال دیگه بازم میایم...
به اصرارت با کیان کوچولو به پارک رفتیم با اینکه خوابت میومد ولی
پارک همیشه برات در اولویته.....
آیساجون و کیان جون
بعد از پارک اومدیم خونه و نیم ساعت خوابیدی..
بعد بابا اومد ناهار رفتیم خونه مامان انسی
ولی تو زیاد سر حال نبودی .چون کم خوابی داشتی...
.
.
.
.
«بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ» یا علی اصغر حسین(ع)!
آخر به کدامین گناه، حرمله گلوی کوچکت را شکافت و با تیر سه شعبه،
تو را برای همیشه سیراب کرد.
لبهای کوچک و ناز علی اصغر همانند دشتی کویر در جستوجوی جرعهای آب بود
که ناگاه با تیر گران دشمن به اجابت رسید.
دیروزخیابانها مملو از مادرانی بود که کودکان خویش را در آغوش گرفته بودند
تا از همان دوران طفولیت، محبت مادر و فرزندی را از نوع رباب و علی اصغر(ع)
را نظاره کرده و اندکی هم طعم هجران رباب را در فراغ طفل شیرخوارهاش تجربه کنند.