سیده آیساسیده آیسا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

♥ آیسا جون ♥

دوچرخه سواری

1393/8/25 9:07
1,017 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر نازم

وقتی 4 ماهت بود یه روز که مثل همیشه به تهران رفته بودیم ...

مامان فریبا برات این دوچرخه قشنگ و خریده بود ....

اون موقع بهش گفتم مامان از الان دوچرخه ..چون قبلش یکی دیگه

گرفته بود و اون مناسبت بود برا همین گفتم حالا کو تا بزرگ بشه بتونه

اینو سوار بشه ..الان که این پست میزارم میبینم که چقدر زمان 

مثل برق و باد گذشت ..

تو دختر عزیزم الان سه سال و سه ماهته ..

که الان  تونستی این دوچرخرو سوار بشی و خوب رکاب بزنی...

مامان مهربونم ازت ممنون به خاطر هدیه قشنگت...

البته چند ماه پیش دوچرختو بردیم پارک ولی بابا راه میبردت و تنهایی

نمیتونستی پا بزنی ..

 

صبح روز جمعه 93.8.23

با هم به پارک بانوان رفتیم تا تو کلی بازی کنی..خیلی خوشحال بودی و میگفتی چه لذتی داره مامان جونم .مرسی که من و آوردی..قربون حرف زدنت برم ..

 

حیاط خونه قبل از اینکه دو چرخت و بزارم تو ماشین..

گفتی مامان جونم یه دوریم تو حیاط بزنم دیگه...

 

 

 

 

 

 

 

 

ما بیایم پارک و آیسا جون ورزش نکنه اصلا غیر ممکنه..

 

 

 

 

دختر عزیزم الان که 55 روزه که از پاییز میگذره چند بار به بابا گفتم که

مارو ببره یه جنگل یا یه طبیعت زیبا تا ازت عکس با برگهای پاییزی بگیرم

ولی هنوز وقت نکرده مارو ببره..

با هم که به پارک بانوان رفته بودیم یه جا دیدم که یکم برگ ریخته به

همون اکتفا کردم و چندتا عکس ازت گرفتم که یادگار پاییز سه سالگیت

باشه ...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خاطراتت را مینویسم تا یه روزی مرور کنی و ببینی و بخونی که تمام

لحظته های من پر از تو است ...

 صدای خش خش برگها از لابلای صفحات شنیده میشه که  التماس 

میکنه  فراموشم نکن و همیشه باش عزیز دلم..

مامان خیلی دوست داره.... وای اگه تو رو نداشتم.....

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

سمیرا مامان پرنیان
28 آبان 93 13:06
مامان فرنيا
28 آبان 93 14:02
هميشه به گردش به به يك روز خوب و يك دوچرخه سواري عالي ماماني راست ميگيد چقدر روزها زود ميگذره انگار همين ديروز بود اين كوچولوها ني ني بودن اما حالا واسه خودشون خانمي شدن