مسافرت چند روزه به شمال
سلام عزیزم خواهرزاده ی خوشگلم
تصمیم داشتم شمال بیام که چهارشنبه 9/14 اومدم پیشتون و سه شنبه 9/19 برگشتم
این چند روز خیلی زود گذشت
قربونت برم که هزار ماشاالله بزرگ شده بودی خیلی مهربونی و خیلی هم شیرین زبون
تارسیدم سوغاتی هاتو دادم و توهم خیلی ذوق میکردی ازینکه کادوهات و باز میکردی..
و میگفتی واااای چقد خوشگله مامان فریبا خریده
اینم سوغاتیات
همه چیزو دیگه به خوبی درک میکنی
عاشق اسباب بازیتی کلا هرچیزی که داری دوست نداری به کسی بدی
تا بهت میگیم ایسا بیا به ماانرژی بده زود میپری تو بغلموووون
اسم دوتا از عروسکاتو گذاشتی سودول (سوگول) و عسل خانوم
باهاشون بازی میکنی حرف میزنی مثلا میگفتی صورتتو کی خودکاری کرده سودول؟
هااااان؟حالا خوبه خودت خودکاری کردی
یا با پلنگ بازی میکنی ازش سوال میپرسی این چیه اون چیه
البته زیاد بازی کردنت طول نمیکشه
منم که دوربین به دست فورا از این صحنه های باحال و دیدنی فیلم میگرفتم
طرز صحبت کردنت انقد قشنگه انقد به دل میشینه که کلی کیف میکنم و لذت میبرم
هنوزم که خوب نشدی!! یکم بی حال بودی ازدست این ویروسای بدجنس
این چند روز زیاد جای خاصی نرفتیم ولی خوب دیگه حساااااااااااااابی خوش گذشت
این چند تا عکسارو ازت گرفتم قربون ژستات برم
پدر بزرگ و نوه ی خوشگلش
تل و خیلی دوست داشتی و مدام سرت میزاشتی
اینم از فیگورای باحالی که میگرفتی
عاشق این عکستم قربون خنده ی خوشگلت برم
عزیزم عاشقـــــــتم و بی نهایت دلتنگتونم