واکسن 18 ماهگی
عزیزم تو چهارشنبه 91.11.25 واکسن 18 ماهگی داشتی..
خیلی استرس داشتم چون تا حالا اینجا واکسن نمیزدی.
همیشه تهران میزدی.انگار که خودتم از دیشب فهمیده بودی واکسن داری..
چون خیلی بدخواب شده بودی صبح به سختی بیدارت کردم . بابا اونروز سرکار نرفت
تا باهم بریم واکسنتو بزنیم هوا هم بارونی بود..
الهی قربونت برم که باید دردو تحمل میکردی.. من طاقت درد کشیدنتو نداشتم
تا به اونجا رسیدیم موقع واکسن من از اتاق بیرون رفتم تا گریه کردنتو نبینم
قبل از واکسن تو حتی برای چکاب هم کلی گریه کردی
بالاخره زدی..خدارو شکر دیگه از واکسن خبری نییییییییس......
الان ساعت ٩ صبح هستو حاضرت کردم که بریم
ولی تو تازه رفته بودی تو اتاقت که بازی کنی و من به تو گفتم
مامانی میااای بریم پارک؟؟ و تو هم سرتو تکون دادی (یعنی میام)
و از اتاق بیرون اووووومدی....
اینجا واکسنتو زدی و فعلا درد و تب نداری و تو اتاقت سرگرمی
اینجا دیگه کم کم میگفتی پا پاااا درد درد !! آخ آخ آخ..
الهی بمییییرم براات پات خیلی درد میکرد هرچی به شب نزدیک میشدیم
پادردت بیشتر میشد و نمیتونستی تکونش بدی و یه تب خفیف هم کردی..
منم سعی میکردم مشغولت کنم..