♥ آیسا جون ♥

ای عزیزم باز هم برای تو مینویسم... برای تو که با تو بودنم تنها دلیل بودن است. برای تو که بی توام در زندگی قراری نیست برای تو که با تپشت می تپم. و با نفست نفس میکشم. برای تو که در قصر دلم بر روی تخت نشسته ای. آری برای تو.... بشین و حکومت کن که محکم جایی داری...   ...

عزیزم تو چهارشنبه 91.11.25 واکسن 18 ماهگی داشتی.. خیلی استرس داشتم چون تا حالا اینجا واکسن نمیزدی. همیشه تهران میزدی.انگار که خودتم از دیشب فهمیده بودی واکسن داری.. چون خیلی بدخواب شده بودی صبح به سختی بیدارت کردم . بابا اونروز سرکار نرفت تا باهم بریم واکسنتو بزنیم هوا هم بارونی بود.. الهی قربونت برم که باید دردو تحمل میکردی.. من طاقت درد کشیدنتو نداشتم تا به اونجا رسیدیم موقع واکسن من از اتاق بیرون رفتم تا گریه کردنتو نبینم  قبل از واکسن تو حتی برای چکاب هم کلی گریه کردی بالاخره زدی..خدارو شکر دیگه از واکسن خبری نییییییییس...... الان ساعت ٩ صبح هستو حاضرت کردم که بریم ...

دختر خوشكلم هر وقت ميرم كار كنم دنبالم راه مي افتي مثل امروز كه كلي به مامان كمك كردي عزيزم خسته نباشی     قربون دستای کوچولوت برم دختر خوبم       آیسا جونم من عاشقتم.. تو دنیا همه چیزم تویی خیلی دوست دارم   ...