سیده آیساسیده آیسا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

♥ آیسا جون ♥

از تـــو مینویسم ...تو یی که در تمام لحـــظاتــــم وجود داری...

1392/11/9 7:00
525 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر یکی یه دونم

 

تو اون هفته مامانم اینا دو روزه اومدن و به ما سر زدن ...

 

آخه دلشون برا نوه گلشون خیلی تنگ شده بود .


ما هم خیلی دلتنگشون بودیم ..اون روز که  قرار بود بیان همش میگفتی

 

مامان بدو دیگه خونرو تمیز کن .برو میوه بخر..چرا درو یستی باز کن دارن میان ...

 

قربون مهمون نوازیت برم...خلاصه کلی خوشحال بودی


اون شب تا دیر وقت بیدار بودی و کلی بازی کردی..


اینم از سوغاتیهات

 

 

 

 

 

 

ممنون از زحماتتون ....

 

 

روز به  روز عاقلتر میشی این روزها کارتون زیاد میبینی ...

 

خصوصا کارتون هایی که خاله صبا برات آورده .


از صبح تا شبم ببینی سیر نمیشی..

 

 

 

 

 

خواب ظهرت کم شده و وقتی هم که بیدار میشی تا یکی دو ساعت بد اخلاقی

 

بیشتر کاراتو خودت میکنی لباساتو سعی میکنی خودت بپوشی ..کفشاتوپات میکنی

 

و بعد بهم میگی حالا مامانی تو زیپشو ببند..

 

 

هر وقت که حوصله ماشین و نداری میگی

 

مانی یکم پیاده بریم هوا بخوریم اخه حوصلمون سر رفت....

 

هر وقت آب بخوای صندلی میزازی زیر پات و خودت آب میریزی..حتی برای ما هم میاری

 

از پله ها خودت بالا و پایین میری و هر وقت که به پله ها میرسی میگی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

تا سه بار میگی بعد میگی مامان دیده بسه..

 

 

خلاصه انقدر که کاراتو صحبتت مثل ما شده از حد بیان خارجه

 

حوصله هیج جایی رو نداری قبل از حاضر شدن همش میپرسی کجا میریم

 

اگه جایی جز سالن بازی بگم  میگی نریم من نمیام..واگه به زور هم بریم میگی

 

برگردیم خونه خسته شدم

 

برا همین به خاطر تو منم جایی نمیرم یا اگر هم بریم زود بر میگردیم...

 

یه صبح روز جمعه که رفتیم برا تولد مامان انسی کادو خریدیم و بعدش بابا رو دیدیم

 

یکم تو پارک بازی کردیم و رفتیم مهمونی

 

 

 

 

 اینروزها موهاتو به سختی شونه میکردم و هر بار تو کلی گریه میکردی

 

و حتی تو حمومم برات سخت شده بود و همش گره میفتاد..

 

برا ی همین مجبور شدم یه روز تو حموم کوتاهش کنم وانقد بی تابی کردی

 

که خیلی نامرتب شده بود و برای همین رفتیم ارایشگاه تا برات مرتبش کنه..

 

اصلا دوست نداشتم کوتا کنم چون بسختی یکم بلند شده بود ولی چه فایده که کلی

 

اذیت میشدی دخترم

 

 

 

 

 

 

 یه روز که قرار بود به خونه پویا جون بریم و تو مدام میگفتی اول باید بریم پارک چون دخمله

باهوشم میدونه که یه پارک نزدیک خونه پویاس برای همین تا اسم پویا جون میاد میگی

میریم پارک کسمایی

 

 

 

 

اینجا هم یک روز صبح که به خاطر اینکه دکتر میخواستم برم ..زود بیدارت کردم

 

قول دادم ببرمت پارک

 

و تو همش میگفتی مامان قول دادیا.پس منو ببر

 

 

 

 

 

 

 

عزیز دل مادر...

 

اینو میدونی....

 

بعضی وقتا مجبوری توفضای بغضت بخندی


دلت بگیره ولی دلگیری نکنی


شاکی بشی ولی شکایت نکنی


گریه کنی اما نذاری اشکات پیدا بشن

 

خیلی چیزا رو ببینی ولی ندیدش بگیری


خیلی حرفا رو بشنوی ولی نشنیده بگیری


خیلی ها دل تو بشکنن وتو فقط سکوت کنی


انتظار بکشی شاید خدا کمکت کنه


شاید یه جایی دلش هوا تو کنه 


بگه ای بنده ی من تو کجا بودی


تو باچشمای گریون نگاش کنی 


بگی من اینجام همین کناردست نشسته ام

 

و منتظر کمکتم....


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

سمیرا مامان پرنیان
7 بهمن 92 10:46
خصوصی
سمیرا مامان پرنیان
7 بهمن 92 10:47
چه سوغاتیهای خوشجلی مبارکه عسیسمممممممممم
مامان بابای الیسا
8 بهمن 92 11:09
ای جوووووووووووووووووونم عزیزم چه هدیه های خوشگلی هم گیرت اومده مبارکت باشه نازدونه مامانی اول دادی دیگه عکس آخر هم مثل همیشه قشنگ و دوست داشتنی
مامان آیسو وآیسا
8 بهمن 92 12:40
کلی دلمون برا آیسا جیگر تنگ شده بود...دوست خوبم... هزار تا بوس برا گل دخملی... کوتاهی موهات مباررررک ایسا جوووونم...وسایل خشگلت کیفت خیلی ناززززن عکسهاتم مثل همیشه قشنگه...
مامان ایدین
9 بهمن 92 1:16
سوغاتی هات مبارکت باشه گلم
مامان الناز
9 بهمن 92 1:33
دست مامان بزرگ عزيز درد نكنه مباركت بشه خاله جون خيلي سوغاتيهات قشنگه قربون دختر عافل و فهميدمم بشم من موهاتم كوتاه كردي مباركه عزيزم
معصوم/مامان جان جان فاطمه
9 بهمن 92 14:57
واي قربون بسم ا... گفتنت برم ، انشاا... خداي مهربون هميشه پشتت باشه دست مامان جوني هم درد نكنه چه كادو هاي خوشملياز اون به به خوشمزه ها به من هم ميدي نازي مبارك باشه جوجو خانم ... تو همه جوره خوشملي
سعیده مامان آرتین
10 بهمن 92 8:41
مامان فرنيا
12 بهمن 92 15:19
اينقدر پست طولانيه كه بايد پنجره كامنت را باز كنم يكي يكي عكسها را ببينم بعد كامنت بگذارم فداي اين دختر كارتون نگاه كن يعني توي تلويزيون خوب نيست بايد با لب تاب ببيني؟
مامان فرنيا
12 بهمن 92 15:20
برعكس فرنيا كه همه كاري را بلده اما گير ميده كه ما بايد كفش يا لباسش را بپوشونيم
مامان فرنيا
12 بهمن 92 15:23
فرنيا اصلا اجازه نميده موهاش را كوتاه كنم اما براي ارايش موهاش خيلي ارايشگاه را دوست داره
مامان فرنيا
12 بهمن 92 15:29
هميشه پارك خوش بحالتون هوا اينقدر سرد نيست حتي زمستانها هم ميتونيد بريد ما كه خيلي وقته پارك نرفتيم فقط خانه هاي بازي فضاي بسته
ماماني كسرا
14 بهمن 92 2:47
به به ايسا خانم چه بهش خوش گذشته چشمتون روشن مهمون داشتين كاش مامان منم ميخواست بياد ويزا و پاسپورت نميخواست هي هي رووووزگار بگذريم خوب ماماني دختر مون' همش ببر پارك ماشالله به ايسا خانم كه اينقدر عاقل شده و فهميده و البته مهمون نواز خدا حفظش كنه
parham ,mamanesh
15 بهمن 92 14:42
kotai mohat mobarakkkkkkkkkkkkk isa jon hamishe ham be ghrdesh rasti maman park kasmaiii jojast??
مریم
26 بهمن 92 21:28
پس حسابی با اومدن مادر تون پیشتون کلی حال کردین..... دسته شون درد نکنه خوش بحال ایسا جون بابت اینهمه سوغاتی های خوشگل و دوست داشتنی...... راستی هر سر مامانی تون اینقد سوغاتی میاره پس اگه برن یه مسافرت چی میارن؟؟؟؟؟؟؟؟؟ همیشه خنده رو لباتون باشه........