سیده آیساسیده آیسا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

♥ آیسا جون ♥

روز دختر

    ؟ میگن دختر یعنی ظرافت یعنی زیبایی در عین سادگی دختر یعنی یه عالمه احساس یعنی گرما بخش خونه یعنی یه دنیای  رنگارنگ یعنی لبخند شیرین خدا یعنی نجابت یعنی سرت پایین باشه دختر یعنی خانوم بودن اش دختر یعنی بزرگ بودن تو بچه گیاش دختر یعنی تجربه تو بازیای بچه گونه دختر یعنی یه فرشته یه دنیا مهربونی و صداقت یعنی یه دنیا اشکایی که شبا رو بالشه یعنی یه دنیای خنده های ملیح و زیبا ولی روی گریه های سختو دردناک دختر یعنی بغضی که ترکید ولی اشک نشد دختر یعنی بعضی مواقع پرواز با وجود سقوط دختر یعنی ا...
9 شهريور 1393

قصر شادی

سلام عزیز دلم بازم تولد قشنگت و تبریک میگم انشالا هزار ساله بشی فدات شم.. دیشب که شب تولدت بود تصمیم گرفتم ببرمت قصر شادی ... جاهای دیگه برات تکراری شده بود برا همین جایی رفتیم که تا حالا نرفته بودیم ..اون روز از صبح خونه خاله مامان  بودیم بعد از ناهار یه ساعت خوابیدی و تا بیدار شدی گفتی مامان جونم چرا منو نمیبری قصر شادی بریم دیگه ..الان دیگه باز کرده به خدا من دختر خوبیم ا.. و مدام به پویا جون میگفتی پاشو دیگه دیر شده.. و به خاله هم میگفتی تو هم بیا بریم دیگه خاله.. خلاصه تو راه خیلی خوشحال بودی و همش میگفتی گاز بده مامان جونم زودتر برسیم..ولی مواظب با...
25 مرداد 1393

تمام هستی من... تولدت مبارک

فرشته کوچولوی من تولدت هزاران هزار بار مبارک.... هی مینویسم و هی نوشتم و پاک میکنم ..یه عالمه حرف تو دلمه.. ولی قدرت  بیانشو ندارم یه عالمه درد و دل دارم برا تو دختر عزیزم که نمیدونم زنده هستم وقتی داری این مطلب و میخونی یا نه.. ت ا لحظاتی دیگه عقربه های ساعت هر دو رو به بالا قرار میگیرن و تو عزیز دلم سه سالت تموم میشه و وارد چهار سالگی میشی ..چه روز قشنگیه فردا.. بهترین روز زندگیمه... روزهای زیادی رو کنار هم گذروندیم ..روزهای تلخ و شیرین ..شادی غم ... ب ازی و دعوا ..سلامتی و مریضی ..قهر وآشتی ..اما هر چه بود گذشت.. ترسم از لحظه های ناشناختس که پیش رو داریم.. ...
22 مرداد 1393

تیر و مرداد 93

سلام به دختر ناز و خوشگلم ... خیلی ناراحتم از اینکه دو ماه تاخیر داشتم و نتونستم بیام و از خاطرات و تلخ و شیرین زندگیمون برات بنویسم.. بعد از اینکه مریضیت خدارو شکر خوب شد یک هفته بعد قرار شد از خونه ای که میشستیم نقل مکان کنیم .. براهمین شدیدا درگیر اسباب کشی بودیم البته تو همون شهرک هستیم با این تفاوت که یک کوچه به عقب اومدیم.. خلاصه خاله صبا اومد تا مواظب تو باشه منم بتونم به کارام برسم خدارو شکر تو خیلی خوب بودی و تو همه کارها کمک من بودی و همش میخواستی بهم کمک کنی عزیز دلم.. و همش میگفتی بریم خونه جدید دیگه مامان جونم اونجا خونه ماست بریم تا من اتاقم و ت...
22 مرداد 1393

بازم مریضی

سلام دختر نازو قشنگم   از 25 خرداد مریض شدی البته تا سه روز اول فقط بیرون روی داشتی و یکم دلدرد کم کم به آخر هفته که نزدیک شدیم مریضیت اوج گرفت استفراغ و دلدرد شدید بهش اضافه شد خیلی برات غصه میخوردیم اصلا دوست نداشتیم تورو تو این حالت ببینیم کارم شده بود فقط گریه کردن 28 خرداد دیدم از این مریضیهایی نیست که زود خوب بشه تصمییم گرفتیم بریم دکتر. البته تو این روزها هم بابا و هم من این مریضی رو گرفتیم حالا از کدوممون سرایت کرده خدا میدونه چهارشنبه چون مامان انسی میخواست به مشهد بره با اینکه حال خودمم خوب  نبود برا خداحافطی رفتیم. ولی زود برگشتیم و همون شب به دکتر ...
3 تير 1393

این روزها

سلام نانازم .عزیز دلم قربونت برم که اصلا تو خونه بند نمیشی ..تا بیدار میشی میگی بریم دیده مامان بریم خرید بریم پیش رایان بازی کنم.آخه حوصلم سر رفته بعد که یه جا میریم میگی بریم خونه دیگه دلم برا اسباب بازیهام تنک شده مامان جونم ... خلاصه وقتی یه جا هستیم اصلا نمیزاری من صحبت کنم همش میگی مامان .مامان. آخه دوست داری همش به تو توجه بشه.. یک روز صبح که خاله نازی میخواست رایان و به مهد کودک ببره ما رفتیم خونشون تا حاضر بشه و با هم به مهد بریم ..   این عکسهات با رایان کوچولو               ...
19 خرداد 1393

پارک

سلام دخمل ناز مامان روزهای بهاری هم رو به اتمامه هوا بسیار گرم و تو وروجک خوشگلمم روز به روز بزرگ و کمی شیطون البته عاقل میشی..این روزا همش میگی مامان حوصلم سر رفته بریم بیرون...یکم که بیرون میمونی میگی خستم بریم خونه ..تا میایم خونه هنوز لباس در نیاورده میگی بیا بازی کن  دیگه..... داری چکار میکنی آخه.. یه روز که با پویا جون به پارک نزدیک خونشون رفته بودیم کلی بازی کردی و خوشحال و خندان بودی ولی تا یه بچرو میبینی که به سرسره نزدیک میشه دیگه دوست نداری بازی کنی. حتی یه روز وقتی یکی اومد سر بخوره با تو برخورد کرد و تو زود اومدی کنار من و گفتی ...مامان این دیگه چه ...
12 خرداد 1393

روز پدر

دخـتــَــر کـه بــاشی میـدونـی اَوّلــــیـن عِشــق زنـدگیـتــ پـــِدرتـه دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مُحکــَم تــَریـن پَنــآهگــاه دنیــآ آغــوش گــَرم پـــِدرتـه دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مــَردانــه تـَریـن دستــی کـه مـیتونی تو دستـِـت بگیـــری و دیگـه اَز هـــیچی نَتــَرسی دســــتای گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِدرتـه هَر کـجای دنیـا هم بـــاشی چه بـاشه چـه نبــاشه قَویتــریـن فِرشتــه ی نِگهبـــان پـــِدرته ... پدر عزیزم رو زت مبارک ...دوستت داریم . . . این گلم از طرف آیسا جون تقدیم به تو که از ما دوری ..   ..... بابا پیمان روز تو هم مبارک ممن...
4 خرداد 1393